امروز ۱۹ خرداد ۱۳۹۰...
با تمام اون خستگی ها و...نشستم پشت سنتورم.
مضرابامو گرفتم تو دستم و به هیچی فکر نمی کردم. نمیدونستم میخوام
با چی شروع کنم.
به خودم که اومدم دیدم دارم غوغای ستارگان رو میزنم...ولی چقدر این بار
حسش فرق داشت.
صدای سنتور تو گوشم بود و دستام واسه خودشون حرکت میکردن که متوجه
شدم خدا داره بهم لبخند میزنه...
گفت: پاشو..پاشو که دیگه وقتش رسیده.
مدت ها بود نشسته بودم رو زمینو دلم نمیخواست دیگه از جام بلند شم.
دستشو دراز کرد...بلند شدم.
وقتی از پشت سنتور پا شدم...یادم اومد امشب شب آرزوهاست.
درست زمانی که باید...اتفاق افتاد.
.....
خدایا ممنونم
کوله بارم بر دوش
سفری می باید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
دلکم با من گفت:
هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خــــــــدا را دارم !....
خدا جونم مرسی که هنوزم نگاهمون میکنی....
khodavanda be aramesh
be taskinat,be in baresh
khodavanda to midani
ke az del mikonam khahesh...
سلام .
خیلی خوبه که الان خوشحال هستین . خدا فوق تصور ما مهربونه
salam ali jan
2roste,kheyli kheyli mehrabune midunam hata ba inke rajebehesh harf mizanam ama bazam ghader be darke haghighish nistam.
Merc ke sar zadi :)
سلام دوست خوب من
بروز هستم و منتظر قدوم پر مهر شما
[گل][گل]
سلام صدف گلم
امیدوارم هر شبی که شب آرزوهاست ؛ برای منم دعا کنی ... در این مسئله هیچ شکی نیست که خدای مهربون همیشه سر وقت می رسه !!؟؟
من به روزم ... میدونم که وقت کنی حتما به دیدنم میای پس منتظرت هستم ... همه شادیها از آن تو .
بهاره [بدرود]
سلام بهاره ی عزیزم
حتما در اولین فرصت سر میزنم.
دلم تنگ شده برای خوندن کارهای قشنگت.